راوی نامطمئن در سینما یا ادبیات شخصی است که داستان را از زاویه دید خودش شرح میدهد اما یا صادق نیست یا با مشکلات روحی دست به گریبان است و نمیتواند واقعیت را درست منعکس کند. حالا اگر توی قصه چند راوی دیگر هم باشند که هر کدام داستان را بر اساس برداشت خودشان تعریف کنند و غیر قابل اعتماد، اوضاع خیلی پیچیده میشود. داستانهای جنایی سرشار از این جور تعریف کردنهاست. مخاطب در چنین شرایطی نمیداند حق با کیست. چرا که هر کدام از کاراکترها قدرتمندانه و با اعتماد به نفس بالا از حقانیت خود دفاع میکنند اما واقعیت را واژگونه به نمایش میگذارند. از نمونههای عالی اینجور روایت کردنها میشود به شاتر ایسلند اسکورسیزی یا ممنتوی نولان یا داستانهای آگاتا کریستی اشاره کرد. و البته داستان استراماچونی و استقلال!
بله داستان استراماچونی و استقلال روایتی است مشابه روایتهایی با راویهای نامطمئن یا اصطلاحا نامعتبر. نامعتبر نه از این منظر که راویها شخصیتی معتبر ندارند، بلکه از این نظر که در نگاه اول نمیتوان تشخیص داد حق با چه کسی است. داستان آبیها و سرمربی ایتالیایی که در روزهای نخست خیلی سرراست به نظر میرسید (استقلال پول نداد و استراماچونی رفت)، از دو روز قبل با انتشار ایمیل استراماچونی و شروطش توسط باشگاه استقلال که خیلی هم واقعی به نظر میرسید و همزمان تکذیب ارسال چنین ایمیلی توسط استراماچونی از یک روایت خطی به یک روایت پیچیده تبدیل شده است. هر دو طرف داستان قویا و با اعتماد به نفس کامل از حقانیت خود دفاع و دیگری را به لاپوشانی متهم میکنند. ما نیز در این میان همچون بییندگان یک فیلم سینمایی یا خوانندگان یک رمان پیچیده باید از کنار هم قرار دادن تکههای پازل پی به حقیقت ماجرا ببریم. از همین دو روز پیش چندین و چند حرف از دهان مدیران استقلال خارج شده که توسط سرمربی تکذیب شده و از آن طرف استرا هم چیزهایی گفته که مدیران آن را نامعتبر قلمداد کردهاند. یکی از پیشکسوتان استقلال در این میان حق را به استرا داده است با این مبنا که اروپاییها دروغ نمیگویند! البته که این دلیل قابل قبولی نیست چون واقعا همه مردم دنیا دروغ میگویند اما بالاخره در این میان هر کس باید به طریقی گره داستان را برای خودش حل کند.
شاید تا چند روز آینده مشخص شود که استرا بالاخره به ایران باز میگردد یا خیر اما شاید هیچ وقت گره اصلی داستان باز نشود. اینکه در این روایت چندلایه حق با چه کسی بوده است.